قصه های قرآن کریم : عیسی پسر مریم علیه السلام



نسب عیسی در انجیل:
هرگاه سخن از نسب عیسی به میان می‌آید، نصاری نسبت (یوسف نجار را) به یاد می‌آورند چون حضرت عیسی در نزد ایشان به (یسوع پسر یوسف نجار) مشهور است. چون حضرت مریم قبل از حامله شدن به عیسی نامزد یوسف نجار بود و چون حامله گردید در خواب به یوسف امر کردند مسئله را مخفی بدارد و آن را آشکار نکند چون یوسف از هر گناهی پاک و مبری می‌باشد[3]. چنانکه انجیل متی در صفحه‌ی ا تا 20 بر این مطلب انگشت نهاده است.
یوسف نجار یکی از جوانان صالح و پرهیزگار یهودی بود و در اوج عفت و طهارت می زیست. سپس از مریم خواستگاری اما هرگز التقاء و ازدواج بین آنان صورت نگرفت. عادت مرسوم در نزد آنها این بود که پسر جوان در میان دختران طایفه‌ی خود یکی را انتخاب کند، سپس مدتی را بدون رابطه‌ی همسری به منظور آشنایی با اخلاق یکدیگر، با هم سپری کنند و در صورت رضایت طرفین از هم دیگر تن به ازدواج با هم بدهند و اگر یکی ناراضی بود بدون اتصال جنسی خطبه و عقد فسخ گردد.
انجیل (برنابا) به صراحت می‌گوید: مریم از زمانی که احساس کرد به عیسی حامله است یوسف نجار را بعنوان معاشر خود (بدون روابط جنسی) برگزید. در میان تمامی انجیلها تنها انجیل متی و انجیل لوقا نسب حضرت عیسی را ذکر کرده‌اند و تعجب در اینجا است که اختلاف فاحش و تناقض واضحی بر سر نسب او در این دو انجیل مشاهده می‌کنیم. به طوری که به هیچ وجه با هم جور در نمی‌آیند. این مسئله‌ها را بر آن می‌دارد که معتقد باشیم اهل کتاب به دور از تحقیق مطالب را می‌نویسند و بدون یقین و ثبوت ایمان می‌آورند و هرچه را که سران دین بگویند، بدون تحقیق تصدیق کرده و می‌پذیرند و اینکه قطعاً تحریف و تبدیل به تورات و انجیل راه پیدا کرده است، چنانچه قرآن بدان تصریح می‌کند و با یک نگاه می‌توان تعارض و تناقض بین مشهورترین انجیلهای نصاری (انجیل متی و لوقا) کشف کرد.

نسب عیسی در انجیل لوقا:
یسوع بن یوسف نجار بن هالی بن لاوی بن ملکی... تا به یهوذا پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم می‌رسد.

نسب عیسی در انجیل متی:
یسوع پسر یوسف نجار پسر یعقوب پسر متان پسر یعازر... تا یهوذا پسر یعقوب.
با تتبع در این دو نسب درمی‌یابیم اختلافی شدید بین آنها وجود دارد.
انجیل لوقا گوید: یوسف نجار پسر هالی بوده اما انجیل متی گوید: پسر یعقوب است.
لوقا گوید: هالی از فرزندان ناثان پسر داوود است در حالی‌که متی گوید: از فرزندان سلیمان پسر داوود است.
انجیل لوقا گوید: نیاکان و اجداد مسیح، غیر پادشاه و غیرمشهور بوده‌اند انجیل متی گوید: سلاطین و مشهور بوده‌اند.
انجیل لوقا گوید: بین داود و عیسی 40 نسل فاصله وجود دارد در حالی که انجیل متی گوید 16 نسل فاصله است.
نمی دانم جمع و تفریق بین این تناقضات در کتاب مقدسی، چگونه حاصل می‌شود که میلیونها مسیحی بدان ایمان دارند؟! راه چاره‌ای جز این نداریم که بگوییم: دست تحریف به انجیل‌ها راه یافته و سران یهود و نصاری کتب مقدس را تحریف کرده‌اند. کسانی که قرآن تحریف آنها درباره‌ی کتب مقدس را تایید کرده است.

مریم کیست؟
مریم دختر عمران صدیقه‌ی باکره و دختر عفیفه‌ای است که در حجره‌ی فضیلت و پاکی تربیت یافت و پاک زیست. خداوند متعال در جاهای متعددی از قرآن به تعریف و تمجید از او پرداخته است.{ وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکلِمَاتِ رَبِّهَا وَکتُبِهِ وَکانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (١٢)}[4] (تحریم: 12).
پدرش عمران مردی بزرگوار و دانشمندی فرزانه‌ای از دانشمندان بنی اسرائیل بود. همسرش (مادر مریم) (به روایت ابن اسحق) عقیم بود نذر کرد اگر حامله شود فرزند خود را به خدمت بیت المقدس اختصاص می‌دهد. خداوند دعای او را استجابت نمود و به مریم حامله گردید چون وضع حمل کرد، دید آنچه از او جدا شده دختر است در حالی که انتظار پسر می‌کشید تا به خدمت بیت المقدس اختصاص داده شود. از باب اعتذار و تأسف دست دعا به سوی خداوند بلند کرد و گفت:{ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیسَ الذَّکرُ کالأنْثَى وَإِنِّی سَمَّیتُهَا مَرْیمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِک وَذُرِّیتَهَا مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ (٣۶)} [5](آل عمران: 36). اما خداوند آن را نیکو پسندید و به صورت نیکو پرورش داد و او مادرش را از شر شیطان مصون نگاه داشت.

مریم تحت کفالت زکریا:
در حالی که مریم طفلی صغیر بود پدرش عمران از دنیا رفت، مریم به کسی احتیاج داشت که مراقبش باشد و او را پرورش کند، مادرش او را به مسجد برد و تسلیم عابدان و پارسایان مقیم آنجا نمود، در مسئله کفالت او با هم اختلاف کردند. سرانجام زکریا که پیغمبر آن عصر و شوهر خواهرش (و به گفته‌ای شوهر خاله‌اش) بود مسئولیت کفالت او را بعهده گرفت و به منظور قطع نزاع بر سر کفالت او به قرعه‌کشی روی آوردند که قرعه به نام او درآمد.
حضرت مریم تحت کفالت حضرت زکریا قرار گرفت مکان شریفی در مسجد را به او اختصاص داد، که هیچ کسی جز او وارد آن نمی‌شد. مریم در آنجا به عبادت خداوند و خدمت بیت‌المقدس مشغول بود. شب و روز از عبادت دریغ نمی‌کرد، تا آنجا که در میان بنی اسرائیل بعنوان ضرب المثل صلاح و تقوا و صفات کریمه مشهور گردید. حضرت زکریا در اثنای نگهداری و خدمت از مریم با امری عجیب مواجه شد. طعام و میوه‌هایی نزد او می‌یافت که در بازار وجود نداشت و در آن اوقات وجودش غیرمعهود بود مثلاً میوه تابستان را در زمستان و میوه‌ی زمستان را در تابستان نزد او می‌یافت از سر دهشت و تعجب از او سؤال می‌کرد این از کجا برای تو می‌آید؟{ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکفَّلَهَا زَکرِیا کلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یا مَرْیمُ أَنَّى لَک هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ (٣٧)}[6] (آل عمران: 37).

نشأت و پرورش مریم باکره:
حضرت مریم در محیطی آکنده از عفت و طهارت و به دور از گناه و محرمات پرورش یافت. در جوار مسجد می‌زیست و عنایت خداوند همواره شامل حال او بود ملائکه نزد او می‌آمدند و او را به مقامی رفیع مژده می‌دادند مبنی بر اینکه برگزیده‌ی زنان، و از هر گونه گناه و ناپاکی دور است و او را به فرزندی بزرگوار مژده می‌دادند که دارای شأنی عظیم خواهد بود و در گهواره و در عمر کهولت با مردم سخن می‌گوید و از صالحین و برگزیدگان خواهد بود و او را بر عبادت و قنوت بیشتر تشویق می‌کردند.
مریم این چنین بر طهرات و عبادت و به دور از آلودگی و گناه و رذایل پرورش یافت { وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاک وَطَهَّرَک وَاصْطَفَاک عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ (۴٢)یا مَرْیمُ اقْنُتِی لِرَبِّک وَاسْجُدِی وَارْکعِی مَعَ الرَّاکعِینَ (۴٣)}
[7] (آل عمران: 43-42).

مژده به حضرت مسیح:
چون مریم به سن بلوغ زنانه رسید و پا در عمر 13 سالگی نهاد، روزی از محراب خارج شد و برای استراحت به سوی جهت شرقی بیت‌المقدس رفت. در حالی که راه می رفت و از اهل و قوم خود دور می‌شد، جوانی سفید روی زیبای خوش‌اندام در مقابلش ظاهر شد. مریم به ترس و اضطراب افتاد و در کارش مشکوک شد و از ترس اینکه مبادا قصد سوء علیه او داشته باشد از او دوری گزید و فرار کرد و گفت: { ق إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْک إِنْ کنْتَ تَقِیا (١٨)} [8] (مریم: 18). مریم گمان کرد انسانی عادی است که در این مکان بر او پیدا شده... و اصلاً به ذهنش خطور نمی‌کرد که ملائکه کریم باشد. خداوند او را پیشش فرستاده تا مژده فرزندی بزرگوار و پیغمبری عظیم الشأن را به او بدهد. این جوان جبرئیل بود که خود را در لباس انسانی به او نشان داد، جوان یاد شده به او اطمینان داد و حقیقت امر را با او در میان نهاد سپس نفخه‌ای در جیب پیراهن او دمید، که به رحمش رسید و بوسیله این نفخه به حضرت مسیح حامله گردید { وَاذْکرْ فِی الْکتَابِ مَرْیمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکانًا شَرْقِیا (١۶)فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیا (١٧)قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْک إِنْ کنْتَ تَقِیا (١٨)قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّک لأهَبَ لَک غُلامًا زَکیا (١٩)} [9] (مریم: 19- 16).
مفسرین گفته‌اند: آنکه در جیب پیراهن او نفخ کرد و از آن حامله گردید جبرئیل روح الأمین،‌ روح القدس بود،{ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ (١٩٣)عَلَى قَلْبِک لِتَکونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (١٩۴)}[10] (شعراء: 194-193). زیرا آنکه وحی را فرود آورده قطعا جیرائیل بوده است.
ابوحیان در تفسیرش گوید: ملائکه خدا در صورت انسان بر او ظاهر شد تا به او انس بگیرد و از او نترسد، چون اگر در صورت و شکل ملائکه بر او نازل می‌شد قطعاً از او می ترسید و نمی‌توانست سخنان او را بشنود... و این مطلب که مریم از دیدن آن صورت زیبا، به خدا پناه برد بهترین گواه بر عفت و پاکی او می‌باشد[11].
چون در مقابل مریم ظاهر شد و فهمید که آنچه در مقابل خود دارد ملائکه است نه انسان، با او انس و الفت گرفت اما چون مژده فرزند را به او داد متحیر شد چون او هنوز ازدواج نکرده و کسی هم به او نزدیک نگشته بود چگونه امکان داشت صاحب فرزند شود { قَالَتْ أَنَّى یکونُ لِی غُلامٌ وَلَمْ یمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَک بَغِیا (٢٠)} [12] (مریم: 20). اما در جواب شنید که این به قدرت و اراده‌ی خدا است و هیچ چیز بر او سخت نیست و هرگاه چیزی را اراده کند می‌گوید: بشو فوراً می‌شود { قَالَ کذَلِک قَالَ رَبُّک هُوَ عَلَی هَینٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَکانَ أَمْرًا مَقْضِیا (٢١)}[13] (مریم: 21).

مدت زمان حمل:
عمر مریم به هنگام حمل به حضرت عیسی علیه السلام 13 سال بود و علماء در مدت حمل اختلاف کرده‌اند، برخی آن را یک ساعت و گروهی 9 ساعت پنداشته‌اند، عده‌ای هم آن را 8 ماه ذکر کرده‌اند. قول اخیر از ابن عباس رضی الله عنه منقول است. اما قول صحیح اینکه او همانند سایر زنان بصورت طبیعی به او حامله شده و وضع حمل کرده است.
ابن کثیر می‌گوید: ظاهر این است که همانند سایر زنان 9 ماه به او حامله بود بعضی به آیه { فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکانًا قَصِیا (٢٢) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ
النَّخْلَةِ قَالَتْ یا لَیتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکنْتُ نَسْیا مَنْسِیا (٢٣)} [14] (مریم: 22-23). استدلال کرده گفته‌اند: عطف بوسیله فاء دلیل بر تعقیب است اما قول صحیح اینکه تعقیب و دنباله‌روی در هر چیزی بر حسب آن می‌باشد. آیا ندیده‌ای که خداوند می‌فرماید: { ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (١۴)}[15] (مؤمنون: 14). معلوم است که فاصله هر مرحله‌ای تا مرحله‌ی دیگر به مفاد حدیث، صحیح چهل روز است[16].
مفسرین گویند: چون جبرئیل در جیب پیراهن او دمید، آن نفخه در رحم او اثر کرد و فوراً بوسیله‌ی آن حامله گردید. ابن کثیر روایت منسوب به ابی پسر کعب را مردود دانسته که جبرئیل در دهان او دمید نه در فرجش و گفته: این برخلاف چیزی است که از سیاق داستان مریم در قرآن کریم فهم می‌شود؛ زیر قرآن می‌گوید: کسی که به سوی مریم فرستاده شده، همان فرشته‌ی بزرگ جبرئیل علیه السلام بوده و او صرفاً در جیب لباسش دمید. آنگاه آن نفخه وارد فرجش شده است. چنانکه خداوند می‌فرماید:{ وَمَرْیمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکلِمَاتِ رَبِّهَا وَکتُبِهِ وَکانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (١٢)}[17] (تحریم: 12). ضمیر در کلمه‌ی فیه به فرج برمی‌گردد نه به دهان.

اتهام بر مریم:
روایت شده چون آثار حمل بر مریم هویدا شد اولین کسی که بر آن اطلاع پیدا کرد یکی از نزدیکان او به نام یوسف نجار (که از بندگان صالح به شمار می‌رفت) بود، بنا به روایت ابن کثیر یوسف پسر خاله‌ی مریم بود از این امر شدیداً به تعجب افتاد، چون در عفت و دیانت مریم شکی نداشت با این وصف او را (بدون شوهر) حامله یافت. روزی بصورت کنایه و تعریض به او گفت: ای مریم آیا زراعت بدون بذر امکان وجود دارد؟! مریم گفت: بلی چه کسی اولین زراعت آفرید؟ یوسف گفت: آیا فرزند بدون پدر امکان دارد؟ گفت: بلی خداوند آدم را بدون ذکر و انثی آفرید. یوسف گفت: داستان خود را برای من تعریف کن. گفت: خداوند مرا به کلمه از سوی خود به نام مسیح عیسی پسر مریم مژده داده { بِکلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ (۴۵)} [18] (آل عمران: 45). آنگاه، یوسف فهمید که مریم پاک است و این حمل به اراده و مشیت حکیمانه خدا می‌باشد.
سدی با اسناد خود از اصحاب روایت می‌کند: مریم روزی بر خواهرش «همسر زکریا» وارد شد خواهرش گفت: آیا می‌دانی من حامله هستم؟ مریم گفت: و شما نیز می‌دانید که من هم حامله هستم،‌ همسر زکریا مریم را در آغوش کرد و گفت: من می‌بینم جنینی که در شکم من است برای جنین شما سجده می‌برد.
امام مالک گوید: من عقیده دارم که این مورد، به خاطر برتری و تفضیل عیسی بر یحیی است، به من خبر رسیده که عیسی و یحیی پسر خاله‌ی همدیگر بوده‌اند[19].
در میان بنی اسرائیل شایع شد که مریم حامله است اندوه و حسرت فراوانی بر خانواده زکریا مستولی گردید و عده‌ای از زندیقیان مریم را متهم به رابطه نامشروع با یوسف نجار کردند، چون او هم در مسجد به عبادت مشغول بود. گروهی دیگر به رابطه نامشروع با زکریا متهمش کردند. ابن جریر گوید: یهود قصد کشتن زکریا را کردند از دست آنان فرار کرد. سپس او را گرفتند، و با اره دو قطعه‌اش نمودند[20]. پس او به دست یهودیان مجرم به شهادت رسید. درود و سلام خداوند بر او باد.


خواب یوسف نجار:
مؤرخان می‌گویند: چون مریم احساس حمل کرد و ترسید که افراد قومش او را متهم به زنا کنند با پیشنهاد یوسف مبنی بر عقد کردنش، موافقت کرد. یوسف مرد صالحی بود از خانواده داود علیه السلام بود اهل اخلاص و تقوا بود؛ بوسیله نماز و روزه دائمی به او تقرب می‌جست و بدست خود کار می کرد و از دسترنج خود در نجاری ارتزاق می‌کرد. حضرت مریم حقیقت وضعیت خود را (مبنی بر حامله‌گی بدون اینکه کسی با او نزدیکی کرده باشد) برای یوسف توضیح داد و به او خبر داد که جبرئیل به او مژده داده است. یوسف در وهله‌ی اول مشکوک گردید و خواست از خواستگاری او منصرف شود. اما در خواب ملائکه‌ای دید که او را توبیخ کرد و گفت: چرا قصد دوری گزیدن از همسر خود داری؟ بدان آنچه در رحم او قرار گرفته به اراده و مشیت خدا بوده او در باکره‌گی فرزندی بدنیا می‌آورد و شما او را یسوع می خوانید. شراب مسکرات و هر نوع گوشت نجس بر او حرام است چون او قدوس و پیغمبر خدا است و به سوی قوم بنی اسرائیل روانه گردیده تا یهوذا در قلب او رسوخ کند و بنی اسرائیل را به سوی شریعت خدا (آنطور که در قانون موسی مکتوب است) برگرداند. خداوند قوت عظیمی به او می‌بخشد و معجزات بزرگی بر دست او جاری می‌شوند که منجر به خلاصی بسیاری خواهد شد. گویند: چون یوسف از خواب پرید، شکر خدا بجای آورد و همراه مریم تمامی عمر خود با اخلاص کامل، صرف خدمت به (دین) خدای کرد. والله اعلم[21].

ولادت حضرت مسیح علیه السلام :
مشهور است که حضرت مسیح در بیت‌لحم متولد گردید، و مریم چون فرار کرد و از سرنوشت پسرش ترسید فوراً او را به بیت المقدس برگردانید. قرآن کریم داستان تولد او را در سوره‌ی مریم به وضوح بیان کرده است. خلاصه آن چنین است: چون ایام حاملگی او در بیت‌لحم پایان یافت و دوران وضع حمل فرا رسید به تنه‌ی درخت خرمای خشکیده‌ای پناه برد و از شدت درد، تنه‌ی آن درخت را در بغل گرفت و عیسی را به دنیا آورد. به هنگام وضع حمل به خاطر شدت آلام و احساس غربتی که داشت و به جهت آن که به هنگام دیدن فرزندش با انکار و اتهام قومش مواجه می‌شود، گفت: { یا لَیتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکنْتُ نَسْیا مَنْسِیا (٢٣)}[22] (مریم: 23). مریم از جنبه‌ی دینی آرزوی مردن را کرد، زیرا ترسید که از ناحیه‌ی قومش انگشت اتهام و سوءظن به سویش دراز شود و ناسزا و فحش و بد و بی‌راه بشنود...
بدین ترتیب مریم باکره‌ی عذراء را تکان داد، فرزند خود را بدنیا آورد و درخت خشک شده خرما را تکان داد آنگاه خرمای تازه و چیده شده، بر مریم یکی یکی پایین افتادند. مریم از آن خرماها خورد و از چشمه‌ای که خداوند بخاطر او در آنجا جاری کرد، آشامید.
خداوند متعال به پاس دینداری مریم و احترام فرزندش این نعمتها را بر او باراند.
تولد حضرت عیسی مسیح علیه السلام در روز سه‌شنبه 24 ماه دسامبر یعنی حدوداً چیزی بالغ بر ششصد (600) قبل از تولد حضرت محمد صلی الله علیه و سلم بوده است. حضرت مریم فرزند کوچک و نوزاد خود را برداشت و در حالی که او را در بغل داشت،‌ او را پیش قومش آورد. چون او را دیدند از این حادثه به دهشت افتادند و نسبت به مریم مظنون شدند چگونه این فرزند را به دنیا آورده در صورتی که تا به حال ازدواج نکرده؟ دهشت آنان از این بابت فزونی می‌گرفت که مریم از خانواده‌ی باشرف پاکدامن و باعفت بود. پدرش عمران از بزرگان و اشراف بود. بلکه رئیس علمای زمان بود. خانواده‌ی ایشان مرکز فضل و شهامت و دینداری بود. پس چگونه امکان دارد که مریم مرتکب این عمل خبیث شده باشد؟ در اینجا مریم سکوت اختیار کرد و به طرف فرزند کوچکش اشاره کرد تا با آنها به سخن بپردازد، سؤالات آنها را پاسخ دهد و اتهامات آنها را جواب گوید؟ زیرا برای اثبات بی‌گناهی و پاکی او هیچ دلیلی بهتر از سخن نوزاد وجود نداشت. خداوند زبان عیسی را بگشود و به افتراهای آنان پاسخ داد: { فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکانًا قَصِیا (٢٢)فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یا لَیتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکنْتُ نَسْیا مَنْسِیا (٢٣)فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّک تَحْتَک سَرِیا (٢۴)وَهُزِّی إِلَیک بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیک رُطَبًا جَنِیا (٢۵)فَکلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَینًا فَإِمَّا تَرَینَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْمَ إِنْسِیا (٢۶)فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یا مَرْیمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیئًا فَرِیا (٢٧)یا أُخْتَ هَارُونَ مَا کانَ أَبُوک امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کانَتْ أُمُّک بَغِیا (٢٨)فَأَشَارَتْ إِلَیهِ قَالُوا کیفَ نُکلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیا (٢٩)قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیا (٣٠)وَجَعَلَنِی مُبَارَکا أَینَ مَا کنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلاةِ وَالزَّکاةِ مَا دُمْتُ حَیا (٣١)وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیا (٣٢)وَالسَّلامُ عَلَی یوْمَ وُلِدْتُ وَیوْمَ أَمُوتُ وَیوْمَ أُبْعَثُ حَیا (٣٣)}[23] (مریم: 33- 22).

زندگی حضرت عیسی:
چون هشت روز از عمر او بگذشت مادرش او را با خود به نزد هیکل برد در آنجا ختنه گردید و او را به دستور جبرئیل (یسوع) عیسی نام نهاد. ختنه سنت انبیاء و جزو خصال فطری است و در شریعت تمامی پیامبران از دوران ابراهیم علیه السلام متداول و سنت بوده است. در انجیل برنا با مطلبی که بر ختنه شدن عیسی دلالت دارد: «چون به عمر هشت روزی رسید طبق شریعت پروردگار (چنانکه در کتاب موسی مکتوب است) (مریم و یوسف) آن کودک را برداشتند فرزند را برداشت و با خود به هیکل بردند تا ختنه‌اش کنند او را ختنه کردند و یسوع نامش نهادند چنانکه قبل از آنکه شکم مریم به او باردار شود، از سوی ملایکه به این نام نامگذاری شده بود.
عیسی در حمایت مادرش در تپه‌ای بلند که برای آنها (از هر لحاظ) آرام‌بخش و مطمئن بود و در کنار آن چشمه‌ای قرار داشت،‌ به دور از بیت‌لحم نشأت و رشد یافت. چنانکه خداوند می‌فرماید:{ وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیمَ وَأُمَّهُ آیةً وَآوَینَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ (۵٠)}[24] (مؤمنون: 50).

هیرودس قصد کشتن عیسی می‌کند:
در زمان تولد عیسی علیه السلام حاکم ظالمی بنام هیرودس به دستور (قیصر اوغسطس) بر منطقه حکمرانی می‌کرد. از طریق کاهنان به گوش او رسیده بود که نوزادی تولد یافته دارای شأن و مقام بزرگی خواهد بود و بر تمامی یهودیان حکمرانی خواهد کرد. دستور داد هر پسری که در بیت لحم بدنیا آمده، کشته شود این مطلب فقط در انجیل متی و برنابا آمده است سایر انجیل‌ها آن را ذکر نکرده‌اند. یوسف نجار در خواب دید که به او دستور دادند از ترس هیرودس، عیسی و مادرش را بردارد و به مصر ببرد. فوراً اقدام کرد و‌ آنها را با خود به مصر برد و تا زمان هلاکت هیرودس در آنجا ماند و چون هیرودس هلاک شد، یوسف در خواب دید که به او دستور دادند بچه را برداشته با مادرش به مملکت خود برگرداند. چون آنهایی که قصد کشتن او را داشتند هلاک شده‌اند[25]. آنگاه یوسف آنها را بازگرداند.

مجادله‌ی عیسی با دانشمندان:
حضرت عیسی هنگام بازگشت از مصر هفت سال داشت از مصر بازگشت به الخلیل رسید و در شهر ناصره اقامت کرد (شایان ذکر است نصاری منسوب به شهر ناصره می‌باشند) حضرت عیسی در ناز و نعمت و حکمت پرورش یافت.
چون به عمر دوازده سالگی رسید با مادرش مریم و یوسف نجار به بیت المقدس رفت تا در آنجا طبق شریعت مکتوب خدا در تورات سجده ببرد، چون نمازش به پایان رسید او را نیافتند. مادرش با پسرعمویش یوسف نجار در پی وی به بیت المقدس بازگشتند او را نیافتند سرانجام بعد از سه روز او را در هیکل در میان علماء یافتند که درباره‌ی ناموس با آنها به احتجاج می پرداخت و تمامی مردم را با سؤالها و جوابهای خود به اعجاب برانگیخته بود و می‌گفتند: چگونه این همه معلومات را بدست آورده در حالی که تازه‌رس است و پیش هیچ احدی درس نخوانده است. مادرش چون او را بدید در آغوشش کشید و گفت: چه کردی سه روز است ما بدنبال تو هستیم؟ جواب داد مگر نمی‌دانی که خدمت خداوند مقدم بر خدمت پدر و مادر است، سپس همراه ایشان به ناصره برگشت[26].
تاریخ از مدت زمان بعد از این واقعه تا دوران نبوت حضرت عیسی سکوت کرده که در مدت این هفده سالگی کجا بوده و به چه چیز اشتغال داشته است.

ابتدای نبوت عیسی علیه السلام :
حضرت عیسی علیه السلام چون به عمر سی سالگی رسید به نزد یحیی پسر زکریا آمد که در میان نصاری به یوحنای معمدان موسوم است او را غسل تعمید[27] داد. سپس جبرئیل (روح القدس) بر او فرود آمد. بعد از این مدت چهل روز به صحرا رفت و طی این مدت همواره روزه دار بود. بعد از آن خداوند وحی (کتاب انجیل) را بر او فرستاد و از آن زمان دوران نبوت حضرت عیسی شروع گردید.
در قرآن کیفیت و زمان نزول وحی بر عیسی مشخص نگردیده اما عبارات انجیلهای در دسترس اتفاق دارند که شروع نبوت او در عمر سی سالگی بوده است. بعضی از تاریخ نویسان و مفسرین مسلمان نیز بر این رویه رفته‌اند.
علمای توحید می‌گویند: پیغمبران غالباً در چهل سالگی به نبوت برگزیده شده‌اند اما یکی از ویژگی‌های عیسی اینکه در سنین سی سالگی به نبوت رسیده، چون قبل از رسیدن به چهل سالگی به آسمانها صعود کرد و دلیل بر نبوت عیسی این فرموده‌ی الهی است: { وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَینَاتِ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ (۶)}[28] (صف: 6).

فراخوانی حضرت عیسی مسیح:
حضرت عیسی در جامعه‌ی یهودی که انحرافات فراوان در آن رواج کرده بود مردم را به توحید و دین خدا فراخواند و به سبب تمرد آنها از شریعت موسوی خرافات و اباطیل فراوان در میان آنها رواج یافته بود. به بیماری قساوت قلب مبتلا شده بودند،‌ در نتیجه شریعت خدا را تحریف کرده،‌ نصوص تورات را به بازی می‌گرفتند و از راه راست کاملاً منحرف گشته بودند. حضرت عیسی در میان ایشان مبعوث گردید تا آنها را به صراط مستقیم بازگرداند و تحریف و تبدیل راه یافته به شریعت را تصحیح کند. حضرت عیسی علیه السلام به طرز خستگی‌ناپذیر اوامر خدا را به آنها تبلیغ می‌کرد و احکام شریعت جدید را تعلیم می‌داد که در آن بعضی از محرمات که به علت سرکشی و طغیان در شریعت موسی علیه السلام بر آنان حرام گشته بود حلال گردید. خداوند به زبان سید مسیح در این زمینه می‌فرماید:{ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیکمْ وَجِئْتُکمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّکمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (۵٠)} [29] (آل عمران: 50).
خداوند بر دستان عیسی معجزات خیره کننده و عجیبی (جهت تأیید و تصدیق رسالت او) به جاری ساخت که در بحث معجزاتش به آنها اشاره خواهیم کرد.
یهودیان به جای تصدیق و تکریم عیسی علیه السلام علیه او راه عناد و جفا در پیش گرفتند. او در اثنای دعوت از کاهنان و رؤسای یهود بی مهری و شداید فراوان دید و درباره‌ی مسائل دینی و اصول شریعت حضرت موسی علیه السلام که آنها آن را تحریف کرده بودند با ایشان به جدال شدید پرداخت با فریسیون[30] و کتبه[31] و کهنه[32] به جدال و مناظره پرداخت و با دلایل قوی و حجج دامغه آراء ایشان را باطل کرد.
حضرت عیسی آشکارا به دعوت پرداخت و با منحرفین به مجادله برخاست و آنها را به سوی خدا و استقامت در دین فرا می‌خواند و فساد روش و اعمال ریاکارانه‌ی آنها را برملا و آشکار می‌کرد، تا کار به جایی رسید که توان تحمل او را نیافتند و خواستند هر طور شده از دست او خلاص شوند.
بزرگان و احبار یهود گرد آمدند و در مورد مسیح به مشاوره پرداختنند و گفتند: می‌ترسیم دین ما را به فساد بکشاند و مردم از او تبعیت کنند. رئیس کاهنان گفت: اگر یک نفر کشته شود بهتر است از اینکه ملتی به کلی نابود گردد. لذا بر قتل او به توافق رسیدند. نزد بیلاطس بنطی که از طرف حاکم روم به نام قیصر بر یهودیان حکمرانی می‌کرد علیه او شکایت کردند و برای تحریک او گفتند: عیسی می‌خواهد حکومت کنونی را سرنگون کند و خود پادشاه یهود شود. او را تشویق و تحریک نمودند تا راضی شد جهت رهایی از او،‌ او را بوسیله‌ی صلیب اعدام کند. حضرت عیسی متوجه نقشه‌ی آنان شد در نتیجه خود را مخفی کرد.
گفته‌اند: سوار بر الاغی راهی اورشلیم گردید. یارانش با نیاتی خالص از او را استقبال کردند. گفت: گروهی از شما که با من می‌خورند و می‌آشامند مرا تسلیم خواهند کرد. سپس به توصیه و نصیحت یارانش پرداخت و گفت: «زمان اینکه انسان به سوی پدرش بازگردد فرارسیده من به جایی می‌روم که شما توان آمدن به آنجا را ندارید وصیت مرا در گوش بدارید و فراموش نکنید بعد از من «فاراقلیط»[33] او بعنوان پیغمبر در میان شما خواهد بود هرگاه «فاراقلیط» با روح حقگویی و راست‌گویی پیش شما آمد، او بر من گواهی می‌دهد و بخاطر این مطلب را به شما یادآور می‌کنم؛ اگر زمان ظهورش فرا رسید او را به یاد بیاورید. من او را برای شما تعریف کردم. من به سوی کسی که مرا فرستاده باز می‌گردم. هرگاه روح حق به نزد شما آمد شما را به سوی حق هدایت می‌کند و شما را به امور بسیار خبر می‌دهد و مرا ستایش می‌نماید و بدین زودی‌ها من از شما پنهان خواهم شد. سپس مسیح علیه السلام چشمش را به آسمان دوخت و گفت: ساعت موعود فرا رسید، (خدایا!) من در روی زمین تو را تمجید کردم و کاری را که به من سپرده بودی، به اتمام رساندم.
حضرت عیسی بعد از این کلمات با شاگردانش به مکانی برگشت که در آنجا اجتماع می‌کردند. در میان شاگردانش فردی خائن به نام (یهوذا اسخریوطی) وجود داشت. او یکی از حواریون منافق بود که حضرت مسیح در کلام پیشین به او اشاره کرد (بعضی از شما با من روی یک سفره می‌خورند و می‌آشامند سپس مرا تسلیم دشمن می‌کنند) این مرد به مکان اختفای مسیح آشنا بود. چون مأموران را دید که در جستجوی عیسی هستند، تا او را بکشند، در مقابل پولی ناچیز (سی درهم) محل اختفای عیسی و یارانش را به آنها نشان داد. چون به آنجا رسیدند، خداوند آن مرد خائن را به شکل عیسی درآورد او را گرفتند و اعدام کردند و حضرت عیسی به آسمانها رفعت داده شد. { وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَک مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یقِینًا (١۵٧)} [34] (نساء: 157). عمر عیسی به هنگامی که خداوند او را به سوی خود رفعت داد،‌ 33 سال بود در نتیجه زمان دعوت او در میان بنی اسرائیل سه سال بوده است، ‌چون در عمر سی سالگی مبعوث گردید.

مسئله‌ی به صلیب کشیدن مسیح:
ما مسلمانان در مورد مصلوب واقع شدن حضرت مسیح عقیده داریم، که آنچه خداوند متعال در قرآن کریم در مورد آن فرموده عین حق و صواب است و هرگز بطلان بدان رو نخواهد کرد، و آن اینکه خداوند متعال حضرت عیسی را از کید یهود نجات داد و او را زنده به سوی خود رفعت بخشید. شکل عیسی را بر صورت و جسم مرد خائن که یهودیان را به محل اختفای او راهنمایی کرده بود انداخت و به جای عیسی او را اعدام کردند و خداوند از باب احترام و تکریم برای عیسی او را از کید و شر یهودیان خلاص کرد. { وَمَکرُوا وَمَکرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاکرِینَ (۵۴)}[35] (آل عمران: 54).
عقیده مسلمانان در مورد حضرت عیسی بهتر، پاکتر، گرامی‌تر و باشرف‌تر از عقیده نصاری می‌باشد که می‌پندارند حضرت عیسی مصلوب واقع شده و یهود او را مورد هر گونه توهین و اهانت قرار دادند سپس دست و پای او را بر تخته میخکوب کردند و از باب کفاره گناهان فرزندان آدم و فدای بشریت او را به قتل رساندند. حواریون نیز همانند یهودیان در مورد حضرت عیسی شک و اختلاف فراوان دارند در اینکه آیا فرد مصلوب عیسی است یا یهوذا؟ زیرا چون آن خائن محل اختفای عیسی را به آنها نشان داد، خود قبل از آنان وارد شد. غیر از عیسی کسی آنجا نبود، خداوند او را به صورت عیسی درآورد و عیسی را به سوی آسمان رفعت بخشید. یهودیان وارد شدند و غیر از یهوذا کسی را نیافتند که به شکل عیسی درآمده بود،‌ گفتند: اگر این عیسی است، پس رفیق ما کجاست؟ و اگر این رفیق ماست پس عیسی کجاست؟
خلاصه او را گرفتند و به دار آویختند در حالی که فریاد برمی‌آورد من یهوذا هستم، اما آنها می‌گفتند: دروغ می‌گویی تو عیسی هستی. بالآخره در حال شک و گمان او را دار زدند. قرآن عقیده یهود و نصاری پیرامون موضوع «صُلب و فدایی عیسی» را مردود دانسته و عقیده‌ی حقگرای مسلمانان را ذکر کرده که در این زمینه فصل‌الخطاب است:{ وَبِکفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْیمَ بُهْتَانًا عَظِیمًا (١۵۶)وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَک مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یقِینًا (١۵٧)بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ وَکانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکیمًا (١۵٨)} [36] (نساء: 158- 156). عجبا نصاری با اینکه به الوهیت عیسی یا فرزند خدا بودن او عقیده دارند می‌گویند: او به صلیب کشیده شد! اگر خدا مصلوب واقع شود پس حال مخلوقات چگونه خواهد بود؟ و چه کسی به اداره‌ی هستی می‌پردازد؟ این چه کسانی هستند که او را به دار آویخته‌اند؟! آیا آنها بدترین مخلوقات خدا (یعنی یهود کثیف) نیستند؟ چگونه خداوند نتوانست خود را از دست آنها رها کند؟ چه شیرین سروده آنکه گوید:
أَعباد المسیح لنا سؤال نروم جوابه ممن وعاه
إذا صلب الإله بفعل عبد یهودی فما ذا هذا الإله؟[37]
به راستی که خداوند از این چرندیات و یاوه‌گویی‌های آن ظالمان بسیار به دور است!

موضوع فدای بشریت:
می‌گویند: حضرت مسیح به دار آویخته شد تا بنی آدم از گناه و خطایا پاک شوند. آیا این سخن صحیح است، و با عدالت الهی و منطق سلیم سازگار است؟ مگر گناه عیسی چه بود که فدای گناهان بشریت شود؛ آیا منطق عدل قبول می‌کند انسان به جرم گناه دیگری مجازات شود؟! اگر برادر تو (مثلاً ) مرتکب قتل یا زنایی شود جرم و تاوان شما چیست که مجازات شوید و به خاطر جرم دیگری مجازات گردید؟ حکم صریح خدا می‌فرماید: { وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى (١۵)}[38] (اسراء: 15)،{ کلُّ نَفْسٍ بِمَا کسَبَتْ رَهِینَةٌ (٣٨)} [39] (مدثر: 38)،{ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَیهَا (۴۶)}[40] (فصلت: 46). منطق سالم می‌گوید، فقط شخص مجرم مستحق عقوبت است.
اما تعصب کور و تفکر بیمارگونه، ‌که مردان کلیسا بدان فکر می‌کنند و اذهان مردم غافل را بدان فریب می‌دهند، چیزی دیگری می‌گوید!
سید رشید رضا در تفسیر المنار می‌گوید:
نصاری سرانجام حضرت عیسی را بسیار بد و شرم‌آور تصویر کرده‌اند و اعتقاد به حصول آن را (طبق تصورات خودشان) اصلی از اصول دین و پایه‌ای از پایه‌های عقاید خود دانسته‌اند و مقبولیت ایمان هر کسی در گرو ایمان به آن است، زیرا بدون حصول همچو ایمانی هیچ عمل صالحی سودمند و هیچ عبادت و نیکی بدون اعتقاد به مصلوب واقع شدن حضرت مسیح مقبول واقع نخواهد شد.
و برای آن عقیده‌ی خود اصلی در عهد قدیم جستجو کرده و بر مبنای آن ادعا کرده‌اند آدم که اولین بشر است، خدا را نافرمانی کرد و از درخت ممنوعه خورد بدین گونه خطا کار شد و تمامی نسلهایش خطاکار و مستحق عقاب و هلاکت ابدی در آخرت واقع شدند. همه‌ی فرزندان آدم خطاکار بوده و مسئولیت گناه خوردن پدر بزرگشان حضرت آدم را تحمل می‌کنند، و چون از جمله صفات خدا صفات عدل و رحمت است عدل و رحمت او ایجاب می‌کند هیچ خطایی بی‌عتاب نماند و گرنه عادل نخواهد بود،‌ این بود که خداوند خواست فرزند خود را که او به ذات خود عین خدا است در رحم یکی از زنان نسل آدم قرار داد و بعنوان جسد در رحم او تجلی کرد و از آن انسانی کامل بدنیا آمد. این انسان از جهتی، انسان و فرزند مریم بود و از جهتی دیگر خدای کاملی بود، چون فرزند خدا بود و از تمامی معاصی معصوم بود و بعد از اینکه همانند سایر انسانها زندگی می‌کند، می‌خورد، می‌آشامد، لذت و الم می‌بیند دشمنان خدا و شریعت می‌آیند او را به شکلی فجیع و ناجوانمردانه می‌کشند به دار می‌زنند و بعد از تشویه صورت او را در حالت مصلوب به فجیع‌ترین شیوه‌ها می‌کشند تا فدای بشریت شود[41].
گویم: این سخن باطل است و عدل و رحمت بوسیله‌ی آن تحقق نمی‌یابد چون از عدالت نیست فرد معصوم و بی‌گناه را بیاورند و جرم و گناه دیگران را به گردن او اندازند. علاوه بر این با کتاب مقدس خودتان هم در تضاد است؛ چون در سفر تثینه آمده است: فرزندان به خاطر پدر و مادر و پدر و مادر بخاطر گناه فرزندان کشته نمی‌شوند هر انسانی فقط در مقابل گناه خود کشته می‌شود.

حواریون چه کسانی اند؟
عیسی بن مریم را یاران و شاگردانی بوده که به خاطر صفای قلب و پاکی نیتشان به «حواریون» نامگذاری شدند. اینها، از جمله یاران حضرت مسیح هستند و شبیه صحابه‌ی گرامی (کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و سلم را یاری و حمایت نمودند) می‌باشند. در حقیقت قرآن کریم آن را ذکر نموده، در فرموده‌ی زیر الهی به تمجید و ستایش از آنها پرداخته است:
{ فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِیونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ}[42] و خدای تعالی برای هر پیامبری،‌ حواریون و انصاری قرار داده است، چنانکه پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده:
«هر پیامبری که خداوند، قبل از من، او را به سوی امتی مبعوث داشته، قطعاً، از میان امتش، حواریون و یارانی را برای او قرار داده است».
حواریون دوازده نفر زیر بوده‌اند:
1) سمعان موسوم به پطرس
2) اندراوس برادر سمعان
3) یعقوب بن زبدی
4) یوحنا بن زبدی برادر یعقوب
5) برثولماوس
6) فیلپس
7) متی العشار
8) توما
9) یعقوب بن حلفی
10) لپاوس الملّقب به تداوس
11) سمعان القانونی
12) یهوذا الأسخریوطی
این اسامی از انجیل متی برگرفته شده‌اند علاوه بر اینها برنابا و تداوس نیز از این شاگردان بوده‌اند که کلیسا نام آنها را از لیست حواریون دوازده‌گانه حذف کرد، چون به الوهیت عیسی عقیده نداشته‌اند. برنابا انجیلی دارد موسوم به انجیل برنابا که کلیسای امروزی بدان اعتراف نمی‌کند، چون در آن چیزهای مخالف عقیده‌ی کلیسا وجود دارد و در آن به اوصاف پیامبر امتی که عیسی بدان مژده داده، اشاره شده است. چنانچه قرآن می‌فرماید:{ الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١۵٧)} [43] (اعراف: 157).

انجیل‌های نصاری:
انجیل: یکی از کتب آسمانی چهارگانه است که خداوند بر پیغمبران بزرگوار فرو فرستاده و ایمان به همه‌ی آنها واجب است. این چهار کتاب زبور، تورات، انجیل و قرآن نام دارند. زبور بر داود، تورات بر موسی، انجیل بر عیسی و قرآن بر حضرت محمد صلی الله علیه و سلم فرود آمده است. لفظ انجیل عبری بوده و به معنای مژده است. انجیل معروف نصاری چهار عددند:
1- انجیل متی 2- انجیل یوحنا 3- انجیل لوقا 4- انجیل مرقس
علاوه بر اینها انجیل دیگری بنام برنابا وجود دارد که کلیسای امروزی بدان اعتراف نمی‌کند این انجیل از سایر انجیلها به حق و صواب نزدیکتر است.

آیا این انجیل‌ها صحیح هستند؟
بطور قطع هیچ یک از انجیلهای کنونی، ‌انجیل خدایی فرود آمده بر عیسی علیه السلام نیستند و همگی دستخوش تحریف و تبدیل گردیده‌اند، قرآن کریم به این تحریف تصریح کرده،‌ این انجیلها در میان خود اختلاف فراوان دارند خداوند تنها یک انجیل فرو فرستاده ولی هم‌اکنون چهار انجیل وجود دارد.
استاد نجار در قصص الأنبیا گوید:
«امروزه، در کجا آن انجیل مسیح که قرآن کریم آن را ذکر نموده، یافت می‌شود؟ انجیل حقیقی فرود آمده بر عیسی هم اکنون وجود خارجی ندارد. آنچه امروزه به نام انجیل در دسترس است داستانهایی است که شاگردان عیسی و کسان دیگر آنها را تألیف کرده و از مسخ و تحریف، حذف و زیادت مصون نمی‌باشند! حضرت عیسی تنها یک انجیل آورده ولی انسانها با مرور زمان آن را ترک کرده، از دست دادند در نتیجه به کتابهایی روی آوردند که از سوی بعضی از شاگردان مسیح و شاگردان آنها تألیف و گردآوری شده‌اند و این انجیل‌ها آن چنان گسترش و ازدیاد یافتند که از مرز صد انجیل تجاوز کردند اما کلیسا هر انجیلی را که برخلاف میل خود تشخیص داد از صحنه بدر کرد و تنها انجیلهای چهارگانه‌ی معروف امروزی مورد تایید کلیسا واقع شدند که آنها نیز از نظر سند منقطع بوده و مؤلف حقیقی آنها معلوم نیست. بعضی ترجمه شده و از نظر دینی و صداقت مورد اطمینان نیستند و بین آنها اختلاف شدید وجود دارد که نمی‌توان بین آنها توفیق ایجاد کرد. لذا در صورت صحت یکی بطلان دیگری قطعی است»[44].
انجیلهای کنونی تألیفات تاریخی تدوین شده پیرامون حضرت مریم و عیسی هستند و وقایع زندگی حضرت را از بدو تولد تا انتهای حیات زمینی‌اش طبق عقاید خود به تصویر کشیده‌اند چنانچه حاوی اخبار و روایاتی پیرامون زندگی حضرت (یوحنا معمدان) یحیی هستند. و هیچ یک از این انجیلها در زمان حیات عیسی تألیف نشده‌اند بلکه بعد از رفع او به سوی آسمان تدوین گردیده‌اند.
1- انجیل متی: که قدیمی‌ترین انجیل موجود در بین مسیحیان است چهار سال بعد از رفع عیسی به سوی آسمان به زبان عبری تدوین گردیده و ترجمه‌ی آن هم اکنون در دسترس است. اما آیا مترجم آن کیست و آیا اصل آن در دسترس است تا با ترجمه مقایسه شود؟ همه‌ی این‌ها سؤالهایی بی‌جواب هستند. بنابراین انجیلی که نه اصلش معروف است و نه ترجمه‌اش معلوم و هیچ سندی متصل به عیسی و شاگردانش ندارد چگونه می‌تواند معتبر باشد؟
2- انجیل مرقس: انجیل مرقس 23 سال بعد از رفعت عیسی به زبان یونانی تدوین گردید. نصاری در تاریخ تألیف آن اختلاف دارند. گروهی گفته‌اند: پطرس فرمانده‌ی حواریون آن را تدوین و تألیف کرده است. عده‌ی دیگری گویند مرقس انجیل خود را بعد از مرگ پطرس و بولس تألیف کرده است. در کتاب مرشد الطالبین آمده: انجیل مرقس به منظور سودرسانی به مسیحیان و به دستور بطرس در سال 60 تدوین گردیده و این انجیل منکر الوهیت حضرت مسیح است. شما می‌بینید که مؤرخان مسیحی، در تعیین کردن نویسنده‌ی این انجیل، شک دارند و به طور قطعی نمی‌توانند آن را معرفی کنند. چنانکه ثابت شده حضرت عیسی آن را ننوشته و بر کسی دیکته نکرده است. لذا نمی‌تواند مورد اطمینان باشد.
3- انجیل لوقا: به اتفاق تمامی مؤرخین مسیحی این انجیل 20 سال بعد از رفع عیسی تألیف گردیده است و به اتفاق، لوقا از شاگردان عیسی و شاگرد شاگردان او نبوده است، بلکه شاگرد بولس بوده که یک یهودی متعصب بر مسیحیت بود، مسیح را در حیاتش ندیده است و نسبت به نصاری بسیار اسائه‌ی ادب می‌کرد و چون دید مخالفت او با نصاری سودی در بر ندارد از در حیله وارد شد، به دین مسیح درآمد و اعتقاد به مسیح را اظهار داشت و ادعا کرد در حالت بیهوشی عیسی را لمس کرده و او را بر اسائه‌ی ادب نسبت به یارانش نکوهش کرده و همزمان به او مأموریت تبشیری داده، در مقابل کلیسا از در حیله درآمد اکل میته و شرب خمر را بر آنها حلال کرد، لوقا چیزهای فراوانی بر انجیل متی و مرقس افزوده است که شبه انگیز است[45]. از تحقیق علمی ثابت می‌شود که انجیل لوقا شبهه دار می‌باشد و نویسنده‌اش بولس متهم است که اصول عقاید دین مسیح را دستکاری کرده و ثابت می‌کند این اثر ربطی از نظر کتابت و املا به حضرت مسیح ندارد.
4- انجیل یوحنا: 32 سال بعد از رفع عیسی نوشته شده، کلیسا عقیده دارد نویسنده‌ی آن یوحنا بن زبدی یکی از شاگردان مسیح بوده است،‌ اما جمهور محققین نصاری انتساب این کتاب به او را نفی می‌کنند و می‌گویند: این کتاب اثر یکی از شاگردان مدرسه اسکندریه در قرن دوم میلادی می‌باشد. دائرة المعارف انگلستان که 500 دانشمند مسیحی در تألیف آن شرکت داشته‌اند می‌گوید: «بدون هیچ شکی انجیل یوحنا کتاب مزوری است که نویسنده‌ی آن به منظور مقابله با دو تن از شاگردان مسیح (متی و یوحنا) آن را به رشته تحریر در

آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

    01000 می‌گه:
    این نظر در تاریخ 1390/10/20/2 و 16:17 دقیقه ارسال شده.

    [Comment_Content]

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: